چکیده: موضوع حقوق انسان در قرآن به شيوه هاى گوناگون در سال هاى اخير موضوع مقالات قرآن پژوهان قرار گرفته است اما پژوهش حاضر با رويكردى تاريخى مى تواند ديدگاه هاى تازه اى را درباره اين موضوع پيش روى خوانندگان خود قرار دهد.
نخست آن كه به روشن شدن ابعاد تاريخى اجتماعى سال هاى نخستين بعثت كمك كرده و قرآن را به عنوان منبعى تاريخى مورد توجه پژوهشگران قرار مى دهد.
دوم آنكه مى تواند نشان دهد كه مبناى دعوت نخستين اسلامى حق يا تكليف است و به خوانندگان معيارى روشن در اين باره ارائه مى كند و مسائل معنوى را نيز از حقوق انسانى به شمار آورده است.
كليد واژهها:حقوق، انسان، قرآن، تاريخ، حق، تكليف
نخستين مرحله بعثت و دعوت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم با سه سال زمان، تقريباً از مراحل ناشناخته دعوت اسلامى محسوب مىشود. آگاهى لازم از چگونگى تحول افراد و چگونگى پذيرش اسلام از سوى آنان در منابع تاريخى و حديثى بازتابى اندك داشته است.
اما با اين همه، اهميت اين دوره كوتاه و پنهان به آن اندازه است كه در آغاز سال چهارم بعثت كه آن حضرت با نزول آيه انذار، دعوت علنى خود را آغاز كرد تنها نبود، بلكه گروهى تازه مسلمان همراه او بودند كه هسته نخستين ياران او را تشكيل داده و در برابر همه دشوارىها و مصايبى كه مشركان به آنها وارد كردند ايستادگى نمودند و دعوت اسلامى را به پيش بردند.
پرسش اصلى اين است كه در سه سال آغاز دعوت چه وقايعى رخ داد كه موجب تحول عميق روحى نو مسلمانان شد و آنها را براى پذيرش همه آزارهاى قريش آماده كرد اما براى دست كشيدن از عقيده نو هرگز؟
به دنبال فقدان منابع تاريخى و حديثى، تنها قرآن كريم به رغم آن كه در تحليلهاى تاريخى مورخان و پژوهشگران سيره، كمتر جايگاهى درخور يافته، مىتواند پرتوى بر فضاى تاريك اين سه سال بيافكند. زيرا محتواى دعوت نبوى به عنوان مهمترين عامل پذيرش اسلام از سوى نومسلمانان تنها در قرآن قابل دستيابى است. اين كه در سه سال نخستين دعوت، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به چه مفاهيمى مردم را فرا مىخوانده و چه نوع سلوك فكرى و عملى را از آنها مىطلبيده همه راز توفيق ايشان را در گسترش دعوت خود و ايجاد يك هسته اوليه مطمئن در دعوت اسلامى را روشن مىسازد.
پس از توحيد كه نخستين و مهمترين اصل اعتقادى مسلمانان است و نيز معاد كه اهميت فراوانى در ترغيب و تشويق آنها به انجام امور پسنديده و پرهيز از كارهاى ناپسند دارد، به نظر مىرسد كه حقوق انسان به صورت فردى و اجتماعى از مهمترين مفاهيمى است كه در دعوت اسلامى وجود داشته و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آشكارا به نو مسلمانان نشان مىدهد كه پايه دعوت او آشنايى انسانها با حقوقشان است.
اين حقوق به ويژه در جنبه اجتماعى پر رنگتر است.
البته اين نكته نيز مىتواند مطرح گردد كه آيا براى ايجاد حركت اجتماعى و تشكيل يك گروه معتقد به يك آرمان اجتماعى راهى به جز اين نيز وجود دارد؟ يعنى رهبر و ايدئولوگ هر جريان اجتماعى مىتواند به جز تكيه بر حقوق انسانى از راهى ديگر موجى اجتماعى بيافريند؟
اين پرسش از آن جهت مهم است كه با مطالعه تاريخ جنبشها و جريانهاى موفق و ناموفق اجتماعى گوناگون مىتوان ادعا كرد كه همه آنها در مرحله آغازين خود بر حقوق انسانى تكيه كردهاند و آن گاه كه به موفقيتهايى دست يافتهاند از تكاليف سخن گفته و گاه از حقوق وعده داده شده نخستين پيروانشان دست شسته و از آنها كاستهاند.
در پاسخ بايد گفت كه:
با توجه به اين كه دعوت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم فراخوانهاى نخستين يك دعوت دينى است، كه انتظار مىرفته تا مطالبات صرفاً معنوى و روحانى در آن از حجم بالايى برخوردار باشد و همانند دعوتهاى دينى مشابه، مخاطبان خود را به پالايشهاى روحى فراخوانده و با ارايه دستورالعملهايى، طريق سلوك معنوى را به آنها بياموزاند نه يك جنبش صرف اجتماعى.
اما با بررسى محتواى مراحل نخستين دعوت اسلامى مشاهده مىشود كه حجم بسيار بالايى از موضوعات دعوت، جنبه اجتماعى داشته و آشكارا موضوع حقوق انسانى در جامعه را از ابعاد گوناگون طرح كرده است. و اين شاهد مهم تاريخى مىتواند ذات اجتماعى سلوك اسلامى را اثبات نمايد و نگرههاى صرفاً روحانى و معنوى به اين آيين را نفى كند و نيز معيار روشنى براى تشخيص ميزان هماهنگى و تطابق ميان گرايشهاى مذهبى بعدى در تاريخ اسلام با محتواى اصلى دعوت اسلامى باشد.
رويكرد ما در اين پژوهش به قرآن كريم برپايه اصول زير استوار است:
اول: ضمن پذيرش رويكردهاى گوناگون به قرآن كريم در اين روش به مثابه يك متن تاريخى به آن نگاه خواهد شد.
دوم: توجه به شأن نزولها و ترتيب آيات و سورهها برپايه زمان نزول آنها بر اساس جدول موجود در كتاب «تاريخ تحول قرآن» است.
سوم: بررسى مذكور شامل سورههاى تاريخى سه سال آغاز بعثت است.
چهارم: موضوع حقوق انسان (بشر) برگزيده شد تا گواهى باشد بر اثبات اين پيش فرض كه آشنايى نو مسلمانان با حقوقى انسانى خود از مهمترين عوامل كسب هويت تازه و تثبيت شخصيت نو آنها و نيز پايدارى ايشان در برابر فشار مشركان بوده است.
پنجم: هدف اصلى از اين مقاله ارائه تصويرى عام از بازتاب حقوق انسانى در قرآن كريم است و به تبع مقايسه و ارزشگذارى ميان آنچه در قرآن كريم از حقوق انسانى سخن گفته شده با ارزشهاى حقوقى تازه در روابط بشرى از حوصله اين مقاله بيرون است.
ششم: مراد از واژه حق انسان همان مفهوم عام پيدا شده در روابط فردى و اجتماعى انسانى است كه لازم است هم خود بداند و رعايت كند و هم ديگران درباره او بدانند و رعايت كنند. مفهومى كه محصول اختيار انسانى است و قابل استناد به او، از اين رو از طرح مباحث پيچيده حقوقى در اين پژوهش خوددارى شده است.
هفتم: برداشتها از آيات قرآنى نخست برپايه دريافت اوليه، از واژگان آيات قرآنى است كه محصول نگرش لغتشناسانه است و گاه نيز با استفاده از صراحت منطوق يا «مفهوم مخالف» كه در ادبيات و بحث الفاظ علم اصول مورد تأييد است صورت مىگيرد. روشى كه كم و بيش در «تفسير راهنما» دنبال شده است.
هشتم: واژههاى «انسان»، «ناس» و ضماير جمع خطابى و غيابى بيشترين واژههاى موجود در اين بخش از آيات قرآنى است كه به استنتاجهاى اين پژوهش كمك كرده است.
نهم: هرگز ادعاى انحصار در موارد ياد شده يا صحت مصاديق در همه موارد وجود ندارد و به طور طبيعى راه براى اظهار نظر خوانندگان باز خواهد بود.
در اين سال پانزده سوره كامل و ناقص بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شدند كه به ترتيب عبارتند از:
علق، مدثر، عصر، ذاريات، تكاثر، طور، اخلاص، غاشيه، طارق، انفطار، شمس، كوثر، اعلى، بروج و تكوير. نخستين حق مطرح شده در اين سورهها عبارتست از:
مردم بيش و پيش از هر حقى پس از به دنيا آمدن حق تداوم حيات دارند و بايد از زندگى برخوردار شوند و كسى يا گروهى مجاز نيست تا اين حق اوليه را كه مادر، پايه و اساس ديگر حقوق انسانى است از آنها سلب نمايد.
در چهاردهمين سوره (بروج) آياتى چنين نازل شده است:
«قتل اصحاب الاخدود × النار ذات الوقود × اذهم عليها قعود × و هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود × و ما نقموا منهم الاّ ان يؤمنوا بالله العزير الحميد»
در اين تصوير گودالهاى پر از آتش ترسيم شده كه گروهى در حال سوخته شدن هستند و گروهى ديگر بر لب گودالها در حال تماشاى آنانند از گروه اول به عنوان مؤمنان ياد شده است اما لقبى براى گروه دوم نيامده است.
در منابع تاريخى داستان ذونواس پادشاه يهودى يمنى در سده چهارم ميلادى ذكر شده كه چگونه به انتقامگيرى از مسيحيان پرداخت و مؤمنان مسيحى را دسته دسته در گودالهاى پر از آتش افكند و ايشان را زنده زنده سوزاند.1
لحن تأسفبار آيات الهى از حق حيات و زندگى گروهى از انسانهاى مؤمن ياد مىكند كه تنها به جرم ابراز عقيده خويش به خداوند، در آتش سوزانده شدند.
نكته جالب آن كه اين واقعه در يمن رخ داده كه منطقهاى بيرون از حجاز و نزديكترين جايى است كه هم ارتباط اعراب با آنجا زياد بوده و هم اين داستان براى آنها مشهور بوده است. و قرآن در سده هفتم ميلادى از ماجرايى تاريخى در سيصد سال قبل از خود راجع به حق حيات گروهى از مردم ياد كرده است.
در پانزدهمين و آخرين سورهاى كه در سال اول بعثت نازل شده (تكوير) بار ديگر خداوند به بهانه برپايى قيامت، كه ويژگى بارز آن رسيدگى به حقوق انسانى و اجراى عدالت است از حق حيات دخترانى كه در ميان خود اعراب زنده به گور شدند سخن گفته «واذا الموؤدة سئلت»
اين پرسش كوتاه از سنت و رسمى زشت، پرسش از واقعيت تاريخى است كه در ميان اعراب ولو در ميان بعضى از آنها وجود داشته و قرآن كريم با طرح آن، علاوه بر پرداختن به يك واقعيت زندگى اجتماعى اعراب، نشان مىدهد كه هر انسانى كه به دنيا آمد حق حيات دارد چه مؤمنان مسيحى سيصد سال پيش از اين، چه دختران تازه به دنيا آمده در جامعه عربى! منطق تازه اين دين حمايت از حق حيات يكسان براى عموم مردمان در همه ردههاى سنى و با همه تفاوتهاى جنسى و فكرى و منطقهاى ميان آنان است.
به اين ترتيب نومسلمانان در حالى سال نخست بعثت را به پايان مىبرند كه با اصلىترين حق فردى و اجتماعى انسان كه همان حق برخوردارى و بهرهبردارى از زندگى است آشنا شده و لزوم احترام به آن را دريافتهاند. گستردگى اين حق چنان است كه هيچ گروهى به دليل عنوانها و مناصب و نسبتهاى خود با انسان حق گرفتن آن را از او ندارند. چه حاكمان يهودى قرن چهارم ميلادى در يمن و چه پدران عرب باديهنشين در حجاز.
در اين سال نيز هيجده سوره كامل و ناقص بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شدكه به ترتيب عبارتند از:
انشراح/ ضحى/ ناس/ نازعات/ مدثر/ ليل/ ماعون/ معارج/ شمس/ مرسلات/ نبأ/ قريش/ نجم/ فجر/ انشقاق/ عبس/ همزه/ كافرون. در اين سورهها به حقوق انسانى زير اشاره شده است.
در دومين سوره نازل شده در اين سال (ضحى) خداوند ضمن يادآورى دوران كودكى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه به يتيمى گذشته و در پناه لطف او پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پرورش يافته از رسول مىخواهد تا يتيم را از نظر شخصيتى تحقير نكند.«
«ألم يجدك يتيماً فآوى × و وجدك ضالاً فهدى × و وجدك عائلاً فاغنى × فامّا اليتيم فلا تقهر»
نكته اول: با توجه به ساختار نظام خانواده و نقش اساسى پدر در سرپرستى كودكان، مهمترين كمبود يتيمان، فقدان زمينههاى برخوردارى آنها از دستيابى به يك شخصيت اجتماعى است به ويژه در جامعه جاهلى كه بر نسب و تفاخرهاى نسبى استوار بود. خداوند درباره رعايت حقوق مردم به يكى از ضعيفترين و آسيبپذيرترين گروههاى اجتماعى مردم اشاره كرده و به جامعه انسانى هشدار مىدهد كه يكى از نقطههاى كلان آسيبپذيرى اجتماعى رهاكردن كودكان بىسرپرست است كه مىتواند يك فاجعه بزرگ اجتماعى را رقم زند. راز توجه فراوان امام على عليه السلام به ايتام و سفارشهاى بىاندازه حضرت به رعايت حال آنها در خطبههاى نهجالبلاغه2 در پرتو همين اصل قرآنى است.
نكته دوم: با يادآورى گذشته پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و شخصيت فعلى او نخستين گام را در وصف شخصيت مستقل هر انسان جدا از وابستگىهاى نسبى و سببى او برداشته و نظام جمعگراى قبيلهاى را كه در آن شخصيت فردى افراد در كيان قبيله گم مىشد را به چالش مىكشاند. و اين كار را با طرح شخصيت مستقل حقوقى ايتام و (اقليت بسيار ضعيف) آن روز جامعه عربى آغاز كرده است.
در سومين سوره (ناس) خداوند به جاى هر وصف ديگرى خود را چنين معرفى مىكند»: «قل اعوذ برب الناس × ملك الناس × اله الناس» پرورش دهنده مردم، پادشاه مردم و معبود آنها
نخست حق انحصارى حاكميت بر مردم را به اعتبار پرورشگرى خداوند منتسب به او اعلام مىكند و سپس حاكميت انحصارى طبقه خاص مانند اشراف و رؤساى قبايل را كه به طور سنتى در سدههاى مختلف در ميان قبايل مكه و عربستان رواج داشته را به نقد كشيده و آن را نامشروع اعلام مىكند كه با نفى حق اشراف، زمينه را براى حق حاكميت عمومى فراهم آورده به ويژه كه خود را خداى اشراف نمىداند چنان كه آنها خود اعلام مىكردند و مىكوشيدند تا به مردم اثبات كنند كه از تقرب بيشترى به خداوند برخوردارند بلكه او خداى همه مردم است.
در چهارمين سوره نازل شده در سال دوم بعثت (نازعات) خداوند از پديده شگفتى ياد مىكند:
«اذهب الى فرعون انه طغى × فقل هل لك الى ان تزكى × وأهديك الى ربّك فتخشى × فأراه الآية الكبرى × فكذب و عصى» خداوند نقطه اوج ستمگرى را در اين آيه نشانه رفته است و نشان مىدهد كه انسان به هر رتبه از سقوط و گمراهى و ستم برسد باز حق برخوردارى از هدايت الهى را داراست حتى فرعون كه ادعاى خدايى مىكرد.
اين نگاه نسبى به انسانها ايدههاى تازهاى در باب ماهيت انسان را پيش روى نومسلمانان نهاده است. و دايره حقوق انسان حتى در پستترين حالتهاى او (ستمكارى و ادعاى ربوبيت) را نشان مىدهد.
در ادامه همان سوره (نازعات) خداوند پس از وصف نعمتهاى طبيعى خود مانند كوه، دشت، آسمان و زمين و چراگاهها، همه آنها را متاع و بهره انسانها و چهارپايان در خدمت انسان مىداند «متاعاً لكم و لانعامكم» و از حق بهرهورى عمومى همه مردم از نعمتهاى طبيعى ياد مىكند.
در اين سال خداوند با نزول آيه «و ان ليس للانسان الا ما سعى» بر حق انحصارى هر يك از آحاد مردم در بهرهبردارى از ثمره كوششها و تلاشهاى شخصى و اجتماعى خود تأكيد ورزيده و با توجه به تركيب ادبى اين آيه حق بهرهبردارى را منحصر به زمانى مىكند كه محصول سعى و تلاش خود انسان باشد و به اين ترتيب آيه با سبك كنايى، از تجاوز به محصول كوشش ديگران كه از جمله حقوق اختصاصى آنهاست، انسان را باز مىدارد.
سوره ليل ششمين سورهاى است كه در سال دوم بعثت نازل شده و دوآيه آن مىتواند بيانگر حق فوق باشد.
«أما من اعطى واتّقى × و صدّق بالحسنى × فسنيسّره لليسرى × و اما من بخل و استغنى × و كذّب بالحسنى × فسنيسّره للعسرى».
در يك زندگى اجتماعى مطلوب مردم حق دارند تا در گردونه چرخش صحيح ثروت نقش ايفا كنند تا مشكلات اجتماعى كمترى در جامعه پديد آيد. از اين رو افراد با ويژگىهاى خاص مىتوانند به گردش صحيح چرخه كلان اقتصادى كمك كنند و با ويژگىهاى ديگر مىتوانند اين چرخه را دچار كندى يا توقف نمايند.
در سوره «ليل» خداوند با مثل زدن دو تيپ از شخصيتهاى اقتصادى «بخشندگان» و «بخيلان» و ارتباط دادن اين اوصاف به عقيده آنها درباره خداوند، جامعه مطلوب را كه خداوند براى مردم مىپسندد، بيان داشته است. در اين جامعه مردم حق دارند تا از نظام چرخش صحيح ثروت برخوردار باشند و بخشندگان از اين جنبه كه به چرخش سريعتر اين نظام اقتصادى كمك مىكنند مدح شده و «بخيلان» به دليل سنگاندازى در اين چرخه مطلوب اقتصادى نكوهش مىشوند. بخشندگان با ايمان به خدا در زمينههاى آسانى و سهولت قرار گرفته و براى جامعه نيز سهولت مىآورند و بخيلان با عدم ايمان به خداوند به زمينههاى دشوار و سخت افتاده و همينها را نيز براى جامعه به ارمغان مىآورند.
در همين سال خداوند با نزول سوره «ماعون» از چند حق مهم ديگر جامعه انسانى به ويژه (اقليتها) سخن مىگويد.
«أرايت الذى يكذّب بالدّين × فذلك الذى يدعّ اليتيم» حق برخوردارى از مهربانى.
محبت از اصول پايدارى جوامع انسانى است بدان سان كه هرگاه جامعه در ميان خود از مهربانى با يكديگر دست فروشويد بايد در انتظار فروپاشى باشد. با توجه به جايگاه ويژه يتيم در جوامع انسانى و نياز فراوان آنها به برخوردارى از محبت مىتوان براساس منطق قرآنى نوع برخورد جامعه را با يتيم از نشانههاى سلامت اخلاقى يا عدم آن به حساب آورد. خشونت در حق يتيم مىتواند زمينهساز خشونت در ميان ساير اقشار جامعه باشد.
در ادامه آيات اين سوره چنين آمده: «و لايحضّ على طعام المسكين»
يكى از حقوق طبيعى انسان در جامعه حق برخوردارى او از خوراك براى ادامه حيات است كه نخستين حق طبيعى او است. مسكين نماد همه كسانى است كه توان رسيدن به حق استفاده از خوراك را ندارند و از اين رو حيات ايشان به مخاطره افتاده است. خداوند با ايجاد پيوند ميان تكذيب دين الهى و تشويق نكردن اطعام مسكين بار ديگر جامعه مطلوب خود را چنين وصف مىكند: جامعهاى كه همه مردم نيز بتوانند به خوراك دست يابند و تداوم حيات آنها تضمين شود.
در هفدهمين سوره نازل شده «عبس» در همين سال، خداوند از رفتار خاصى با يك نابينا نكوهش كرده است: «عبس و تولى × ان جاءه الاعمى»
زندگى اجتماعى نيازمند مؤانست و برخوردارى مردم از انس با يكديگر است. انسان در انس با ديگران از رشد و تكامل روحى بهرهمند گرديده و به معايب و محاسن خويش پى مىبرد. اين مؤانست هنگامى به يك رويه اجتماعى بدل مىشود كه اولاً طبيعى باشد و ثانياً فراگير بوده و عموميت داشته باشد. در آغاز سوره عبس خداوند با ترسيم چهره گرفته يك انسان در هنگام آمدن انسان نابيناى ديگر در كنارش به اين نكته تذكر داده كه دورى از نابينا به عنوان نماد يك طبقه اجتماعى نابرخوردار كه حتى دور شدن ديگران را نمىتواند ببيند با وجود داشتن احساس انسانى، مىتواند او را از يكى از حقوق اساسى خويش محروم سازد. نابينا و هريك از آحاد جامعه انسانى حق دارند تا بتوانند از جوار مؤانست با ديگران بهرهمند شوند و اين از حقوق اساسى آنهاست.
مردم در پيوندهاى اجتماعى با يكديگر اگر نتوانند به هم اعتماد كنند پايه اصول اخلاقى و ارزشى در ذهن آنها فروخواهد ريخت از اين رو خداوند در سال دوم بعثت با نزول آيات:
«ويل للمصلّين × الذين هم عن صلاتهم ساهون × الذين هم يراؤون»
با نام بردن از يك صفت زشت به نام «رياكارى»، از حق عمومى جامعه و مردم در برخوردارى از رفتار و گفتار و كردار صادقانه سخن به ميان آورده و نشان مىدهد كه «رياكارى» پايه اعتماد عمومى مردم را نشانه رفته و آنها را از يكى از حقوق مسلم خويش محروم ساخته است.
در همين سوره خداوند با استفاده از واژه «ماعون» به وصف انحصارگرايان ثروت پرداخته كه چگونه مردم را از داشتن وسايل ضرورى زندگى منع مىكنند. او اعلام مىدارد همه مردم حق برخوردارى از امكانات و وسايل ضرورى زندگى را دارا هستند.
هشتمين سوره نازل شده در سال دوم بعثت «معارج» است كه در آن يكى از نشانههاى نمازگزاران واقعى را روشن بودن و معين بودن حقوق محرومان در اموال آنها مىداند:
«الّذين فى اموالهم حق معلوم × للسائل و المحروم»
اين كه ثروتمندان اهل ايمان جامعه به طور مدام و ثابت در انديشه فقرا باشند و حقوق معين آنها در اموال خود را به رسميت بشناسند همان چيزى است كه خداوند خواسته است اگر در آيات سال اول بعثت صرفاً به لزوم رسيدگى و توجه به اقشارى مانند مسكينان و ايتام و سائلان اشارههاى كلى شده است در سال دوم آنان حق اقتصادى معينى از نظر خداوند در اموال و ثروت مؤمنان واقعى دارند مادامى كه در رتبه سائل و مسكين قرار دارند.
زندگى اجتماعى نياز به برقرارى امنيت از ابعاد گوناگون دارد كه در آيات نازل شده در اين سال مورد توجه قرار گرفته است. اين ابعاد، عبارتند از:
«الذين هم لفروجهم حافظون × الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين × فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون».
چارچوب ضابطهمند در روابط جنسى يكى از حقوق اساسى نظام اجتماعى اسلام است اگر در جامعه عرب جاهلى ضوابط مشخصى وجود نداشت در اين آيات خداوند با ذكر وصف اهل ايمان و نمازگزاران واقعى به ويژه در قلمرو روابط جنسى و محدوده آزادىهاى آنها و اعلام ستمگرى كسانى كه اين ضوابط را زير پا بگذارند حق امنيت جنسى عمومى را براى جامعه به رسميت مىشناسد.
در ادامه اين بخش از آيه «والذين هم لاماناتهم... راعون» امانتدارى در مسايل اقتصادى را از اصول شناخته شده شناخت نمازگزاران واقعى محسوب مىدارد صفت امانتدارى و امين بودن اصل فوقالعاده مهم در رونق اقتصاد و تجارت است. و جامعه بايد از آن برخوردار باشد.
در ادامه همان آيه «والذين هم... لاماناتهم راعون» بخش ديگرى از روابط صحيح اجتماعى را بيان كرده كه مبتنى بر رعايت عهد و قرار است چه كتبى و چه شفاهى. در جامعه نوين اسلامى مردم حق دارند تا از امنيت در قراردادها كه به امنيت در ديگر روابط منجر مىشود برخوردار باشند خداوند با ذكر اين وصف مىخواهد تا بنياد اخلاقى در روابط اجتماعى و اقتصادى را پايهريزى نمايد.
در هيجدهمين سوره نازل شده «لمزه» در سال دوم بعثت خداوند به يكى ديگر از حقوق اساسى انسان اشاره دارد:
«ويل لكلّ همزة لمزة» امنيت اخلاقى و آبروى انسان آن اندازه مهم است كه حتى در صحنههايى كه حضور ندارد عيبجويى از او ناپسند شمرده شده است زيرا در عيبجوئى همواره امنيت شخصيتى و آبرويى انسان به مخاطره مىافتد و خداوند اين حق انسانى را به رسميت شناخته و اعلام مىدارد كه مردم بايد از آن برخوردار باشند.
يكى از مهمترين جنبههاى استيفاى حقوق فردى و اجتماعى برخوردارى جامعه از سيستم قضايى كارآمد است و با نزول آيه «والذين هم بشهاداتهم قائمون» خداوند از يكى از اركان حكم قاضيان كه مىتواند در استيفاى حقوق واقعى بسيار مهم باشد و سيستم قضايى را نيز كارآمد كند «اقامه شهادت» حقوق مردم است. اين استوارى و پابرجا بودن است كه مىتواند از حق دفاع كند و آن را جانشين باطل نمايد.
در اين سال سوره «نبأ» با اين آيات نازل مىشود: «عم يتسايلون عن النبأ العظيم × الذى هم فيه مختلفون × كلا سيعلمون × ثم كلا سيعلمون».
اين سوره با پرسش آغاز شده است كه گروهى از مردم از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پرسيدهاند خداوند با نزول اين آيه خود را در مقام پاسخگويى مردم قرار داده و آن گاه از اختلاف مردم در باب موضوع مورد پرسش سخن گفته و نكته مهم اين كه خبر مىدهد كه به زودى مردم پاسخ خود را دريافت خواهند كرد. از لحن پرسش در آيه چنين بر مىآيد كه پرسشكنندگان گروهى از منكران خدا و معاد هستند اما تفاوت نمىكنند هر چه قدر كه سرسختى نشان دهند باز هم حق پرسش براى آنها محفوظ است.
پس در حق پرسش از خداوند تفاوتى ميان مؤمنان و كفار نيست و خداوند مسئول پاسخگويى است.
با نزول چهاردهمين سوره «نجم» در سال دوم بعثت كه چنين آغاز شده: «والنجم اذا هوى × ما ضل صاحبكم و ما غوى × و ما ينطق عن الهوى × ان هو الا وحى يوحى × علّمه شديد القوى».
مردم از حق برخوردارى از هدايت صحيح بهرهمند شدند خداوند با بيان آن كه پيامبرش نه گمراه شده و نه بيراه مىرود ضمن كوشش براى آمادگى ذهنى مردم براى آيات بعدى اين سوره، اين حق را براى مردم به رسميت مىشناسد كه سخنان هدايت گرانى را بپذيرند كه به آنها و عقل و دريافت صحيح آنها اطمينان كامل دارند. البته اين موضوع در سال سوم با نزول سوره «الحاقه» پىگيرى شده است و خداوند آشكارا بيان كرده كه اگر پيامبرش بخواهد بعضى از گفتارهاى خود را به جاى وحى الهى قرار دهد و به خداوند نسبت دهد رگ گردن او را خواهد زد «ولو تقوّل علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا عنه الوتين» در اين آيه خداوند از حق برخوردارى مردم از هدايت الهى ناب ياد كرده و نشان مىدهد كه اگر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است و اگر او در راه رسيدن وحى الهى به طور صحيح به مردم اخلال كند به خاطر محروم كردن آنها از حق اساسىشان كه دريافت صحيح وحى الهى است كشته خواهد شد.
در همين سوره «نجم» از مردم مىخواهد تا در هنگام شنيدن مباحث اعتقادى مطالبه دليل كنند آنگاه اعتقاد مشركان را درباره جنسيت ملائكه، فاقد دليل علمى مىداند: «انّ الذين لا يؤمنون بالآخرة ليسمّون الملائكة تسمية الانثى × و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئاً».
خداوند بسيار مصر است تا مردم حق خود را در پيروى عالمانه و پذيرش مبتنى بر دلايل علمى بدانند و آگاه باشند كه گمان، هرگز حقنما نيست و اين حق آنهاست كه به ويژه در مسايل اعتقادى از دلايل علمى برخوردار باشند.
در ادامه اين سوره «نجم» آيات زير نازل شده است: «و انه اهلك عاداً الاولى × و ثمود فما ابقى × و قوم نوح من قبل انهم كانوا هم اظلم و اطغى».
زمين به عنوان مسكن مردم بسيار مورد توجه خداوند بوده است و اصلاح و افساد در آن از آن جا كه در زندگى عمومى مردم مؤثر است بسيار حساس مىباشد. در نگاه خداوند، ادامه حيات اقوام و ملتهاى گوناگون تا مادامى كه در زمين ممكن است، نبايد با فساد در زمين به خطر افتد.
پس از سوره نجم در سوره فجر كه پانزدهمين سوره سال دوم است موارد فوق بيشتر مورد تأييد قرار گرفته است:
«الم تركيف فعل ربك بعاد × ارم ذات العماد × التى لم يخلق مثلها فىالبلاد × و ثمود الذين جابوالصخر بالواد × و فرعون ذىالاوتاد × الذين طغوا فىالبلاد × فصب عليهم ربك سوط عذاب»
قوم عاد و ثمود و آل فرعون در مصر به همين دليل هلاك شدند آنان حيات عمومى مردم را در عصر خود به مخاطره افكنده و بزرگترين حق عامه مردم را ناديده گرفته بودند.
در نوزدهمين و آخرين سوره نازل شده در سال دوم بعثت خداوند از مهمترين حق انسان پس از حقوق اوليه زندگى كه برخوردارى از دين شخصى باشد ياد كرده است: «قل يا ايهاالكافرون × لااعبد ما تعبدون × ولا انتم عابدون ما اعبد × و لا انا عابد ما عبدّتم و لا انتم عابدون ما اعبد × لكم دينكم ولى دين» نياز انسان به معنويت و گرايش طبيعى او به دين از حقوق شخصى اوست خداوند ضمن اعلام حق برخوردارى افراد از دين شخصى و انتخابى خود به جمع اعلام مىكند كه عقيده و دين خود را بر فرد تحميل نكنند.
در اين سال، بيست و نه سوره كامل و ناقص نازل شدند كه عبارتند از:
باقىمانده آيات علق/ غاشيه/ قيامت/ تين/ واقعه/ رحمن/ اعلى/ فاتحه/ عاديات/ حاقه/ نازعات/ تبت/ فلق/ بلد/ تكاثر/ فيل/ قلم/ فجر/ زلزال/ طارق/ نجم/ قارعه/ صافات/ انفطار/ معارج/ مطففين/ دخان/ مؤمنون/ شعراء.
به دنبال دفاع از حق آزادى در دين و مناسك دينى براى افراد در پايان سال دوم، در آغاز سال سوم بعثت خداوند با نزول آيهاى در سوره علق: «أرأيت الذى ينهى × عبداً اذا صلى» به نكوهش كسانى پرداخته كه از عبادت دينى ديگران جلوگيرى مىكنند و به اين ترتيب از حق برگزارى آداب و رسوم دينى شخصى حمايت مىكنند.
در ادامه حقوق دينى پيشين خداوند با نزول آيه «فذكّر انما انت مذكّر × ليست عليهم بمصيطر» از حق انتخاب انسان و لو در برابر پيامبران الهى دفاع كرده پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را واسطه فيض الهى مىداند واو را در رتبه تذكر دهنده، قرار مىدهد و رسماً اعلام مىكند او هيچ تسلطى بر مردم ندارد. به ديگر عبارت مردم با وجود پيامبران الهى حق انتخاب طبيعى خود را از دست نخواهند داد.
با نزول ششمين سوره (رحمان) در سال سوم بعثت حق برخوردارى مردم از عدالت عمومى نيز به رسميت شناخته شد با آيه «الا تطغوا فى الميزان» وآيه «واقيموا الوزن بالقسط و لاتخسروا الميزان» بر حق عدالت اقتصادى و با آيه «والارض وضعها للانام» نيز بر حق عمومى همه مردم در بهرهورى از زمين و عوايد آن تأكيد دارد.
چنان كه با نزول سوره« مطففين» در همين سال، (كمفروشان) - گروهى كه حق عمومى مردم را در بهرهورى از عدالت اقتصادى به خطر مىاندازند - را تهديد كرده است «ويل للمطفّفين × الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون × واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون».
در هفدهمين سوره «قلم» خداوند با نزول اين آيه «والقلم و ما يسطرون» و سوگند خوردن به قلم و نوشتهها از استحقاق آنها براى احترام عمومى ياد مىكند. اين حق بهسان بسيارى از حقوق پيش گفته شده در زندگى عمومى مردم شبه جزيره شناخته شده نبود زيرا زندگى آنها بدون نياز به قلم مىگذشت اما خداوند پيشاپيش جامعه نومسلمان را گامى به جلو برده و از حرمت قلم در آينده نه چندان دور سخن گفته است.
در سوره «شعرا» به اين آيات مىرسيم كه «ولا تطيعوا امرالمسرفين × الذين يفسدون فىالارض و لايصلحون».
خداوند از اصلاح و افساد در زمين ياد كرده واولى را باطل و دومى را مجاز اعلام مىكند اصلاح در زمين حق مردم است چنان كه افساد در آن ناحق است و بسيارى از گروهها به دليل افساد در زمين بايد مطرود شوند زيرا حق عمومى مردم را رعايت نمىكنند.
در ادامه آيات اين سوره چنين آمده كه: «ولاتبخسوا الناس اشياءهم ولا تعثوا فى الارض مفسدين»
در اين جا خداوند حق اقتصادى مردم را مشخصتر كرده و يكى از مصاديق ظلم به آنها را كم ارزش كردن اموال و دارايىهاى آنها و نپرداختن قيمت واقعى آنها مىداند.
با بررسى گذراى آيات نازل شده در سه ساله نخست دعوت اين نكتهها آشكارتر مىشود:
1. نظام حقوقى تازه اسلامى بعضى از آنها درگذشته وجود داشته و بسيارى از آنها با دقتهاى تازه و ظرافتهاى فراوان براى نخستين بار در جامعه عرب جاهلى مطرح گرديده است.
2. مردم نومسلمان به سبب آشنايى با اين حقوق شناخت تازهاى از شخصيت انسانى خود پيدا كرده و به دليل گيرايىهاى فراوان اين هويت تازه و پاسخگويى آن به نيازهاى فراوان روحى و معنوى و مادى و انسانى مورد پذيرش قرار گرفته و عامل اصلى مقاومت آنها در برابر ارزشهاى جامعه جاهلى مىگردد.
3. ارزشهاى تازه در قلمروهاى گوناگونى چون رابطه انسان با خود، رابطه او با طبيعت، رابطه او با ديگر مردم و رابطه او با خداوند، نظام حقوقى تازهاى ايجاد كرده است.
4. اصل برداشتهاى مطرح شده از آيات قرآنى بر اين پيش فرض مبتنى است كه اصلىترين مراد شارع ايجاد نظام حقوقى مناسب در ذهن و جامعه براى تسهيل شرايط هدايت عمومى به سوى خداوند است.
5. همچنين با بررسى اين آيات مىتوان معيارى روشن در موضوع تقدم حق بر تكليف در دعوت اسلامى به دست آورد.
1 - تاريخ اسلام، دكتر فياض، ص 24.
2 - فرهنگ آفتاب، ذيل واژه يتيم.